روزنامه قدس مشهد – ۳ مرداد ۱۴۰۰
جواد شیخ الاسلامی.
چطور شد تابلو«دختران سیدالشهدا» خلق شد؟
وقتی که خبر این جنایت را شنیدم تصاویر آن تا چند روز جلوی چشمانم بود. معمولا وقتی که ذهنم درگیر موضوعی میشود تا آن را تبدیل به فرم نکنم، راحت نمیشوم. به همین دلیل شروع به کار کردم. قصد رونمایی نبود، بلکه تنها میخواستم بغضم را تخلیه کنم. ولی وقتی تابلو تمام شد دیدم حال خوبی دارد. هم زمان با تمام شدن تابلو، پیشرویهای طالبان به اوج خود رسید و احساس کردم که باید نسبت به مسائل افغانستان واکنشی فرهنگی داشته باشم. بر همین اساس به مدیر محترم حوزه هنری -آقای دادمان پیشنهاد رونمایی از تابلو را دادم و به دستور ایشان این برنامه تدارک دیده شد.
چگونه به این تصویر رسیدید و چه نکاتی را در ذهن داشتید؟
همیشه سعی دارم حوادث را تنها از دریچه اجتماعی و سیاسی نبینم، بلکه معتقدم که باید حوادث را از منظر الهی دید، چرا که هیچ برگی بی اذن الهی نمیافتد. برای این کار ابتدا تحت تأثیر عکسی که از این حادثه مطرح شد شروع کردم، همان کفش کتونی خونین که در حادثه مکتب سیدالشهدا در فضای مجازی مورد توجه همه قرار گرفت. ابتدا آن کتونی را در جلو کادر بر روی زمین و نسبتا بزرگ کشیدم و در بالای آن تعدادی از دختران شهید را در آسمان آبی قرار دادم، ولی در حین کار، حس کردم که باید نگاه دیگری داشته باشم. بنابراین آن کفش را کوچک کردم و در دست دختری با رنگ قرمز دادم که نماد شهادت است و پشت او، دخترهای شهید را در بهشت به نحوی کشیدم که شاد هستند و از بهشتی که امام برایشان ایجاد کردهاند لذت میبرند. چرا که قصدم آرامش دادن به دلِ سوخته مادران این شهدا بود، پس نقاشی را طوری کشیدم که بگویم خون کودکان شما هدر نرفته است و این کودکان الآن پیش امامشان هستند و به رستگاری رسیدهاند. خون این شهدا چراغ راه ماست و ما حضور این شهدا را در مجلس رونمایی از اثر، کاملا حس میکردیم، چرا که فضای مجلس بسیار لطیف و روحانی بود.
یکی از شاخصههای هنر شما توجه به مسائل روز و دغدغههای مردم و مسلمانان است. هنرمندان چقدر باید نسبت به این مسئله دغدغه داشته باشند؟
اینکه هنرمندان در رابطه با اتفاقات پیرامون و منطقه عکسالعمل هنری نشان نمیدهند به این معنا نیست که آنها دلشان با هموطنان افغانستانی و عراقی و… نیست. دل آنها با این شهداست، چون هنرمندان دل لطیفی دارند و طبیعتا با چنین حوادثی دل آنها هم به درد میآید، ولی اینجا اتفاقی رقم خورده که من به آن نفوذ فرهنگی میگویم. لیبرالیسم حاکم در کشور معیارهای هنری را به گونهای برای هنرمندان ترسیم و تفهیم کرده که پرداختن به مسائل روز را فاصله گرفتن از هنر معنا میکنند. آنها با کلماتی مثل هنر شعاری و کلیشهای و سفارشی و … سعی میکنند هنرمندان را از واکنش به مسائل روز و دغدغههای مردم دور کنند. به همین دلیل برای هنرمندان کمی سخت است که هم به این مسائل بپردازند و هم در جامعه هنری حضور فعال داشته باشند. منتها کسانی مثل من که بین هنر و انقلاب اسلامی، «انقلاب» به معنای مفهومی و نه سیاسی، را انتخاب کردهاند، چندان برای مطرح بودن در فضای هنری اهمیتی قائل نیستند و اسراری برای گرفتن مهر تأیید از فضای حاکم ندارند.
برای نزدیک شدن به آناتومی مردم افغانستانی چه تلاشی داشتید؟
هنرمند قبل از خلق اثر حتما اطلاعاتی راجع به آن موضوع جمعآوری میکند که این اطلاعات اولیه مثل پوشش، آناتومی صورت و رنگ پوست و… از آن جمله است. با اینهمه، هر نقاش برای خودش شاکله مشخصی دارد که مال خود هنرمند است. یعنی اگر من اثری درباره آفریقاییها تولید کنم، علیرغم اینکه سعی میکنم المانهایی از فرهنگ آفریقایی را در کارم استفاده کنم، بازهم در نهایت معلوم است که این کار یک نقاش ایرانی است.
در این کار مشکل پوشش نداشتم چرا که لباس مدرسه را به عنوان پوشش کودکان افغانستانی باید استفاده میکردم، ولی برای شناخت صورت بچهها، شاید حدود صد تا طراحی از کودکان افغانی کشیدم تا با آناتومی صورت مردم افغانستان آشنا شوم. به دلیل حسی که در آن زمان داشتم ، دوست داشتم در زمان خلق اثر، خود را رها کنم و درگیر قوائد نشوم. اگر به اثر نگاه کنید قلمهایم خیلی راحت و شجاعانه است. برای همین لازم بود که قبل از شروع نقاشی تحقیقات دقیقی داشته باشم تا با قدرت قلم بتوانم کار کنم.
با توجه به اشتراکات فرهنگی و دینی زیاد بین ایران و افغانستان، آیا امکان دارد که باز هم درباره افغانستان تابلو بکشید؟
فکر میکنم این کار مختص هنرمندان افغانستانی است، چرا که تنها یک هنرمند افغانستانی است که به خوبی از روش و منش و شاکله شخصیتی و هویتی قهرمانان کشور خودش شناخت دارد. اگر من بخواهم آنها را نقاشی کنم، حتما یک چیزهایی را نادیده میگیرم، چون فهم دقیقی از فرهنگ آنها ندارم. به همین خاطر این مسئولیت خود هنرمندان افغانستانی است. واقعیت این است که ما در این منطقه تا ظهور حضرت صاحب (عج) گرفتار توطئهها و ناعدالتیها و جهل و… هستیم و گرفتاریها و مشکلات کشورهای منطقه با هم مشترک و از یک جنس است. بر همین اساس هنرمندانی که میخواهند مسئولیت الهی، انسانی و اخلاقی خودشان را ادا کنند کافی است که در جهت حل این مشکلات اقدام کنند. اگر هنرمندان به این مفاهیم مشترک مثل ظلمستیزی بپردازند، کار آنها در تمام کشورهای منطقه مصداق خودش را پیدا میکند. البته گاهی اوقات حوادثی مثل مکتب سیدالشهدا هم پیش میآید که هنرمند متأثر میشود و آن را به عنوان یک معیار برای توحش دشمن و مظلومیت مردم افغانستان مورد استفاده قرار میدهد و اثر خلق میکند، ولی به طور کلی محدودیتی برای کاردر رابطه با ایران و عراق و افغانستان و .. ندارم. مثلا یک تابلو برای «زکزاکی» کشیدم که گویا در نیجریه در همه خانهها رفته و آدمها را درگیر کرده است. در همین تابلو هم محور کارم ظلمستیزی است و همه جا مصداق پیدا میکند.
ضمنا بگویم که چون دوستان افغانستانی زیادی داشتم و آنها بهترین و صمیمیترین دوستانم بودهاند و یک علقه خاصی نسبت به افغانستان دارم، اگر لازم باشد باز هم درباره افغانستان کار میکنم. ولی چون سفارشی کار نمیکنم، باید موضوعات به دلم بنشیند. اگر کار روی دلم بنشیند، حتما کار میکنم.
در این منطقه، مخصوصا در کشورهای اسلامی شهدای زیادی دادهایم و اسطورههای زیادی خلق کردهایم. اگر بخواهیم بین هنرمندان تقسیم کار کنیم، باید بگوییم هنرمندان هر کشور بر روی موضوعات خودشان کار کنند. اینکه یک هنرمند ایرانی روی یک اسطوره افغانستانی کار کند اتفاق خیلی خوبی است، ولی اگر یک هنرمند افغانستانی که آشنایی و قرابت بیشتری با آن اسطوره دارد آن را دستمایه کارش قرار دهد بسیار بهتر است. وقتی این آثار خلق شدند، باید آنها را با همدیگر به اشتراک بگذاریم و برای تقویت «تکنیک» و تقویت «منظر» با هم ارتباط بگیریم و مشورت کنیم. هنرمندان گروه مقاومت در منطقه میتوانند گفتگوهای فرمی و محتوایی با همدیگر داشته باشند و به یک همافزایی هنری برسند. امیدوارم این اتفاق عملی شود و با استفاده از فضای مجازی نزدیکی بیشتری بین هنرمندان جهان اسلام و محور مقاومت رقم بخورد.