گفتگو با عبدالحمید قدیریان
گفتگو با عبدالحمید قدیریان/ صرف «مقاومتِ» فرهنگی کافی نیست، فرهنگ باید «هجومی» باشد تا زنده بماند.
به گزارشتسنیم، عبدالحمید قدیریان نقاش، طراح صحنه و مسئول دفتر مطالعات کاربردی هنر حوزه هنری در گفتوگوی زیر به چرایی و چگونگی کاهش دغدغه هنرمندان برای خلق آثاری با مضمون دینی و عاشورایی پرداخته و با اشاره به کمبودهای فرهنگی ما، دفاع و مقاومت فرهنگی را از منظری مورد بازبینی و انتقاد قرار داده و اذعان میکند که ما باید به سمت نوعی از «تهاجم» فرهنگی روی بیاوریم!
او همچنین اقداماتی را که در سمت دیگر جبهه جنگ نرم، یعنی غرب صورت میگیرد را واکاوی کرده و مسئولان فرهنگی و هنرمندان را به تامل درباره مبانی نوعی هنر فعال و غیرانفعالی فرا میخواند:
*تسنیم: آقای قدیریان، ظهور هنر دینی و عاشورایی درسالهای پس از انقلاب به نوعی بود که گویا هیچ جریان هنری دیگری در آن سالها به چشم نمیآمد! اما بعد از جنگاین نوع هنر آرام آرام فروکش کرد. دلیل این فرایند از نظر شما چه بود؟
با پیروزی انقلاب اسلامی هنرمندان شروع به تصویر کردن وقایع عاشورا با توان بیشتر و در سطح گستردهتری کردند، زیراشکلگیری مفاهیم عاشورایی را در جامعه خود و در جنگ میدیدند و کاربردش را احساس میکردند. آنها تلاش میکردند تا مفهوم عاشورا را هرچه بیشتر درک کنند، ولی با گذشت زمان و کم رنگ شدن حال و هوای انقلاب و جنگ این حس در هنرمندان فروکش کرد.
متاسفانه به مرور بعضی لزومی برای به تصویر کشیدن عاشورا میدیدند. وا قعیت این است که دیگر نگاه سنتی به عاشورا جوابگو نیست و باید حرکت امام حسین(ع) و وقایع عاشورا را از منظر معارفی نگریست.
*تسنیم: این نگاه سنتی به چه معناست؟ آیا در برابر نگاه مدرن قرار میگیرد؟ چون نمیشود وقایعی مانند عاشورا از سنت تاریخی جدا کرد و به پیروان حضرت امام حسین هم بگوئیم شمت سنتی به آن حضرت نگاه نکنید.
منظور من این است که باید تلاش کنیم از نگاهی صرفاً احساسی به عاشورا و امام حسین(ع) فاصله بگیریم و به سمت نگاههای معرفتی برویم. در شرایطی که جامعه درگیر جنگ مستقیم نیست و آرامشی نسبی دارد، باید توصیفات مفهومی، مکمل موضوعات احساسی شود، تا بتوانیم مفهوم واقعه عاشورا را هرچه بیشتر درک کنیم. باید نگاهی دقیق و موشکافانه به واقعه عاشورا داشته باشیم و فراموش نکنیم اگر در جامعه ناهنجاریها زیاد شدهاند، به خاطر دور شدن جامعه از مفاهیم عاشورایی است.
خون امام حسین (ع) باعث نورانیت میشود و پلیدیها را از بین میبرد و این نه صرفا به خاطر مظلومیت امام حسین (ع) است، بلکه به خاطر نور خداست، چون حسین (ع) ثار الله است، او خون خداست و جنس خون خدا از نور است.
چرا در فرهنگ دشمن هر لحظه حمله میکند و ما همواره در حال مقاومتیم!
*تسنیم: در حال حاضر شرایط فرهنگی ما به گونهای است که شاید سخن گفتن از وضوح و صراحتِ حضور خداوند و امام حسین(ع) در جامعه کمی باورناپذیر به نظر بیاید؛ یعنی اینکه شما میفرمائید «اگر در جامعه ناهنجاریها زیاد شده، به خاطر دور شدن جامعه از مفاهیم عاشورایی است» کمتر علمی و قابل درک است! از سویی بسیاری هم که به تاثیرات این اعتقادات ایمان دارند خوب میدانند که دقیقا همینگونه است! توصیف شما از این شرایط چیست؟
در حال حاضر دشمن در بحث فرهنگسازی بسیار جدی کار میکند اگر فکری جدی نکنیم دچار مشکلات بیشتری میشویم. متاسفانه در بحث فرهنگ در سالهای اخیر شاهد افول هستیم و شرایط مطلوب نیست. یک سلسله اتقاقات زنجیروار دلیل این امر است. اگر خوراک فکری که جامعه به آن نیاز دارد ندهیم، مطئناً جامعه به سراغ جایی میرود که تفکری متناسب نیازهایش داشته باشد.
باید دیوار رودربایستیها و خودبینیها را کنار بزنیم. بزرگترین گنجها در فرهنگ ما وجود دارند. همه آن چیزهایی که نیاز داریم، درقرآن وجود دارد و در کنار قرآن، ما سخنان اهل بیت(ع) را داریم. در حالی که خداوند متعال این گنجهای بزرگ را در دسترس قرار داده، چرا باید دچار مشکل فرهنگی باشیم؟ وقتی باور داریم که قرآن و کلام اهل بیت(ع) حق هستند، چرا همچنان مشکل داریم؟ قرآن راهنمایی برای بشریت است و باید از آن استفاده کنیم. مطمئناً این کتاب مشکلی ندارد، پس مشکل در مسلمانی ماست. باید ببینیم کجای کار اشتباه کردهایم. تا وقتی که فکر میکنیم همه گفتههایمان درست است به نتیجه نمیرسیم. راه حل تمام کاستیها در قرآن وجود دارد و اهل فن و کسانی که دارای تقوا هستند و از هدایت قران برخوردارند باید ببینند مشکل کجاست!
در حال حاضر تهاجم فرهنگی سنگینی را روی ایران متمرکز کردهاند. دشمن کارش را به خوبی بلد است. میداند راههای نظامی دیگر جوابگو نیست باید از راههای فرهنگی ضربه زند. در چنین شرایطی ما باید به ظرایف فرهنگی و روشها بیشتر بیندیشیم. برای نمونه واژه «مقاومت» که مدام استفاده میکنیم را توجه کنیم. این واژه چه بار معنایی و مفهومی دارد؟ از آن مهمتر این کلمه چه بار حسی در ما ایجاد میکند؟
صرف «مقاومتِ» فرهنگی کافی نیست، فرهنگ باید هجومی باشد تا زنده بماند
مقاومت یعنی ایستادگی و استقامت در برابر دشمن و اگر دشمن حمله کرد، نسبت به حمله او عکس العمل نشان دادن. این واژه در عرصههای نظامی و مخصوصاً عرصه سیاست شاید معنای خوبی داشته باشد و ابزار کاری برای نظامیان و سیاستمداران باشد. ولی در عرصه فرهنگ چنین نیست. هدف در فرهنگ باید عظیم، وسیع و آرمانی باشد باید از واژگانی استفاده کنیم که نه تنها وسعت دید ایجاد مینماید بلکه مخاطب را دعوت به حرکت کند و امید به آیندهای ایده آل را نوید دهد.
منظورم این است که در فرهنگ مقاومت صرف جواب نمیدهد، فرهنگ باید هجومی باشد تا زنده بماند. وقتی فرهنگ و هنر ماهیتی تهاجمی پیدا میکنند، مجبور به یافتن هویتی مستقل میشوند و این همان اکسیری است که فرهنگ و هنر را زنده میگرداند. میتوان به جای هنر مقاومت، از واژه هنر آزادسازی و یا هر واژه دیگری که ایجاد حس حرکت و تهاجمی کند استفاده نمود. ما نباید به هنر مقاومت افتخار کنیم. هنری که ایستا باشد، دارای افتخار نیست.
در حوزه فرهنگ فاقد استراتژی و نقشه راه برای مقابله با دشمن هستیم
*تسنیم: وقتی از تهاجم سخن میگوئیم ممکن است عدهای فکر کنند قرار است بجنگیم! لطفا با مصادیق، معنای مورد نظرتان را بیشتر توضیح دهید.
برای مثال در روز ۲۲ بهمن هر سال شمار زیادی از مردم جمع میشوند و حسی تهاجمی نسبت به دشمن از خود نشان میدهند، شما حال و هوای این روزها را به یاد بیاورید، ولی این فقط برای یک روز است و روزهای دیگر مردم نسبت به دشمن حالت ایستا پیدا میکنند و این در زمانهای است که دشمن هر لحظه در حال حمله است و ما همواره در حال مقاومت هستیم. اگر این روند ادامه داشه باشد، ما با هر ضربه دشمن کمی پایینتر میرویم. ولی اگر نقش هجومی پیدا کنیم دشمن جرات حمله پیدا نمیکند. دشمنی که پوک و تهی است و به گفته قرآن، مانند خانه عنکبوت است، اگر ژست حمله برایش بگیریم او پا به فرار میگذارد. مانند شیری که فقط نعرهای میکشد و شمار زیادی از گورخرها پا به فرار میگذارند.
این روزها میتوانیم حمله و تهاجم دشمن را به خوبی بببینیم. ولی ما نه استراتژی مناسبی داریم و نه ایده و ترفندی برای مقابله با آنها. برای مثال ما منتظر میشویم دشمن به غزه حمله کند و بعد نسبت به حوادث پیش آمده عکس العمل نشان دهیم که عموماً بسیار دیر است. در صورتی که وقتی جنگ اول غزه رخ داد باید خود را برای جنگ فرهنگی و تبلیغاتی و… آماده میکردیم.
از این نظر به نظر من، ما علاوه بر اتاق فکر نیاز به یک اتاق نقشه فرهنگی داریم. در اتاق نقشه فرهنگی میتوانستیم حمله دوباره دشمن به غزه را پیشبینی کنیم و شاهد آن فجایع انسانی نباشیم. اگر اتاق نقشه داشتیم، پیشبینی میکردیم که جنگ دومی نیز در راه است و ما باید خود را برای حمله بعدی آماده کنیم و به محض حمله دشمن تولیدات فرهنگی خود را در سراسر جهان پخش و همه را از این جنایات با خبر میکردیم و فضای رسانهای جنگ را مدیریت میکردیم. متاسفانه وقتی که جنگ دوم غزه شروع شد و بسیاری از کودکان به شهادت رسیدند، تازه بعد از مدتی کمکم شروع کردیم به آگاهسازی مردم!
در حوزه فرهنگ به عقبنشینی عادت کردهایم
*تسنیم: پس شما معتقدید که ما باید آغازگر یک تهاجم فرهنگی باشیم؛ اما هدف چنین تهاجمی تخریب دیگران نیست، بلکه بهترین نوع دفاع است؟!
بله. اگر چنین تهاجمی در فرهنگ داشتیم، اوضاع فرهنگیمان اینطور نبود و منتظر حمله دشمن نمیشدیم. ما باید از همین حالا برای پنج سال آینده برنامه داشته باشیم. اگر منتظر بشویم تا آنها به ما ضربه بزنند، مطمئناً بعد از مدتی از پا درمیآییم. باید همواره غرب را به چالش بکشیم. برای مثال بحث حجاب را در نظر بگیرید، چرا ما به مسیحیان و غربیها نمیگوییم، «حضرت مریم(س) که شما دوستش دارید، همواره باحجاب بوده است. چرا شما مثل او نیستید؟»، چرا گذشته آنها را به یادشان نمیآوریم و نمیگوئیم «یادتان رفته مانند حضرت مریم(س) باشید؟»، چرا نمیگوئیم «اگر مسیحی هستید، باید همانند حضرت مسیح(ع) و حضرت مریم(س) باشید!»
با اینگونه رفتارهای فرهنگی که البته باید با شیوههای هنری و غیرشعاری انجام بگیرد، میتوان غرب را دچار چالش کرد. چرا فقط بحث فقهی و اجبار حُکمی و اجتماعی را در مبحث حجاب مطرح میکنیم؟ چرا از ارزش واقعی حجاب و جایگاه معرفتی آن سخن نمیگوییم که زبانی فطری و جهانی دارد؟
ما باید دائماً یک موضوع فکری برای جامعه خود داشته باشیم و یک موضوع فکری هم برای غرب در نظر بگیریم. باید همواره آماده رویارویی با دشمن باشیم. اگر آمادگی داشته باشیم، میتوانیم بر نتیجه جنگهای پیشرو تأثیر بگذاریم. دشمن ترفندهای مختلفی برای حمله و ضربه زدن دارد و اگر بخواهیم جلوی ضربه آنها صرفا مقاومت کنیم یعنی پذیرفتهایم که باید به ما ضربه وارد شود و ما همواره باید منتظر حملات بیشتر از سوی او باشم.
متاسفانه جنس کلام و فرهنگ ما از جنس نگاه به آینده نیست و نمیدانیم به کدام سو حرکت میکنیم. غرب آینده را به روشنی برای خودترسیم کرده و برای هر دورانی برنامهریزی دارد. برای مثال غرب تا چند سال پیش بحث «هنر برای هنر» را مطرح میکرد و حالا به سمت فضاهای آخر الزمانی رو آورده است. غرب با تفکر کار میکند و برای فتح سنگرهای مقابلش برنامهریزی دارد. متاسفانه ما به عقبنشینی عادت کردهایم و این عادت به عقبنشینی یک خواب غفلت است.
عدهای حاضرند مبانی فرهنگی جامعه خرد شود، ولی نگذارند متفکران جامعه حرف بزنند
*تسنیم: راه حلها به نظر شما چیست؟
ما باید در فرهنگ شتاب بگیریم و مباحث معارفی جدید و قوی در جامعه مطرح کنیم. باید روشی هجومی را در فرهنگ تعریف کنیم و اجازه دهیم تا جامعه رشد کند. برای مثال باید اجازه دهیم کرسیهای آزاد اندیشی که رهبری همواره بر آن تاکید دارند، برگزار شوند. ما دچار جمود فکری شدهایم. باید به متفکران خود اجازه دهیم نظرات خود را بیان کنند. ممکن است در بین نظرات مطرح شده، موارد غلط هم وجود داشته باشد ولی در این میان فکرها و صحبتهای درست هم پیدا میشود.
برخی حاضرند بنای فرهنگی جامعه خرد شود ولی نگذارند متفکران جامعه حرف بزنند. نمیتوان انتظار داشت که جمود فکری در جامعهای حضور داشته باشد و آن جامعه بتواند حرکت کند. مردم ایران مردم بسیار خوبی هستند. ایرانیان خدا را دوست دارند و خدا هم آنان را دوست دارد. انشاالله خداوند با ایجاد صحنههایی آنهایی را که اجازه صحبت به متفکران نمیدهند را مجبور، به عقبنشینی کند. باید فرهنگ اصیل اهل بیت(ع) را درجامعه مطرح کنیم تا این جامعه هویت خود را پیدا کند. چون وقتی یک جامعه، هویت و آیندهای را برای خود قائل نباشد و مقصدی را به عنوان هدف نشانه نگیرد، انتظار پیشرفت آن جامعه را نمیتوان داشت. مگر میلیاردها تومان برای فرهنگ و هنر خرج نشد؟ پس چرا نتیجه مطلوب بدست نمیآید؟ دولتهای مختلف پولهای زیادی برای فرهنگ خرج کردهاند، ولی به دلیل هدفمند نبودن، اتفاقی رخ نداد. ما مقصدی را در عرصه فرهنگ و هنرمعرفی نکردهایم و به همین خاطر هر چه خرج کنیم به هدر میرود.
در حالی که در غرب، فرهنگ و هنر بر اساس یک هدف متمرکز پیش میرود و سیستمهای حمایتی هم بر اساس همان هدف به حمایت از تولیدات فرهنگی و هنری میپردازند. آنها با کمترین هزینه به اهداف خود میرسند ولی ما نسبت به خودمان هزینه زیاد میکنیم ولی به اهداف مورد نظر نمیرسیم.
کارکرد اثر هنر فضاسازی برای مفاهیم است
*تسنیم: برگردیم به نکتهای که چند دقیقه پیش مطرح کردید، انتقال احساسی یا سنتی آموزههای عاشورا در برابر انتقال عقلانی یا معرفتی آن! در شرایطی که توصیفکردید کارکرد این انتقال معرفتی و کمبودهای آن انتقال احساسی چیست؟
در ایام محرم شاهد برپایی دکههایی در تمام کوچهها و خیابانها هستیم که به مردم چای یا شربت صلواتی میدهند. نمیگویم این دکهها را برپا نکینم، ولی فراموش نکینم انتقال احساس بدون معرفت درست نیست. فرهنگ عاشورا نباید فقط به ۱۰ روز منتهی شود، بلکه باید در تمام ۳۶۵ روز سال این فرهنگ را ترویج دهیم.
از سوی دیگر ما در روز عاشورا برای امام حسین (ع) مجلس ختم میگیریم امام حسین (ع) را مرده فرض میکنیم. چرا امام (ع) را زنده فرض نمیکنیم؟ همیشه باید عاشوار را زنده فرض کنیم و بدانیم مسیر عاشورا تا ظهور امام زمان (عج) ادامه دارد. متاسفانه نگاه ما به عاشورا نگاهی حی و زنده نیست. امام حسین (ع) تجلی اراده خداوند است و همواره حی و زنده است، به همین دلیل باید در زمینه هنر دینی و عاشورایی چنین نگاهی را ایجاد کنیم.
این را ایجاد نمیکنیم و متاسفانه بیشتر کارها سطحی و بدون عمق ارائه میشود که بیشترشان به هم شبیه هستند. وقتی مخاطب این آثار را میبیند، از خود میپرسد من به دنبال چه چیزی در هنر عاشورایی باید باشم؟ و عدهای از هنرمندان خود را در مقابل هنر عاشورایی میدانند. ولی اکثر کسانی که مقابل هنر عاشورایی ایستادهاند، همانها میتوانند در صف اول هنر عاشورایی قرار بگیرند، به شرط آنکه تعریفی از عاشورا ارائه دهیم که وسیع و بیانتها باشد و همه را با خود همراه کرده و به سوی آیندهای روشن ببرد.
اینکه عاشورا را در حد پایین میبینیم و به عمق آن توجه نمیکنیم، ناراحت کننده است. اگر کسی عاشق چیزی باشد برای رسیدن به آن تمام تلاش خود را به کار میبندد؛ هنرمند باید عاشق باشد و خود را به آب و آتش بزند تا بتواند بهترین آثار را خلق کند. هنرمندان نباید فقط صورت عاشورا را ببیند. هنرمند اگر معتقد باشد که عاشوار واقعهای بزرگ و برای تمام بشریت در طول تاریخ است، هیچگاه به خود اجازه نمیدهد تا آثاری معمولی و سطحی برای آن خلق کند.
نگاه به عاشورا نباید صرفاً یک نگاه تاریخی باشد. متأسفانه خیلی از فیلمهایی که با موضوع زندگی اهل بیت(ع) ساخته شده بیشتر نگاهی تاریخی دارند. شاید به همین خاطر است که در این فیلمها نقشهای منفی بیشتر از نقشهای مثبت جلوه میکنند. کارکرد هنر فضاسازی برای یک مفهوم است. ممکن است هنرمندی بتواند بدون ترسیم اسب و یا خیمه و دیگر نمادهایی که ما را به یاد عاشورا میاندازد یکی از مفاهیم عاشورایی را بیان کند.
بیهویتی سبب انهدام فرهنگ میشود و با وجود آن دیگر نیازی به دشمن نیست
دین ما و انقلاب اسلامی دارای ظرفیت بالایی است و ما نتوانستهایم از این ظرفیت عظیم به خوبی استفاده کنیم. دشمن تلاش دارد تا معنویت دینی و الهی را بگیرد و معنویت کاذب خود را جایگزین کند. جنس معنویت آنها از جنس معنویت کابالا است. اشکال ما این است که اهداف حرفهای آنها را نمیفهمیم. گاهی شاهدیم که هنرمند ما بحث «هنر برای هنر» را مطرح میکند و خود را فارغ از جوابگویی میداند. باید به این هنرمند گفت که اگر دنباله روی از غرب میکنی باید بدانی دیگر غرب این بحث را مطرح نمیکند و دنبال اهداف دیگری است و اگر به دنبال فرهنگ خودی حرکت میکنی، باید بدانی که در فرهنگ ما هیچ چیزی بدون هدف نیست و اگر چیزی بدون هدف باشد، لغو و گناه است.
بیهویتی سبب از بین رفتن فرهنگ میشود و در این صورت دیگر نیازی به دشمن نیست. اگر هویتی در کار نباشد ما از درون متلاشی میشویم. وقتی هویت در تفکر از بین رود و محو شود، جای خود را به منیت میدهد. دیگر آرمانها در آن جایی ندارند. وقتی هنرمند از ارزشها دور میشود به مرور بیدغدغه میشود.
بنابراین من معتقدم که ما باید تحت هدایت و محوریت قرآن و نه افکار اشخاص، یک انقلاب فرهنگی را شروع کنیم. در حال حاضر ما با افکار افراد مختلف روبرو هستیم که با هم درگیر میشوند و هر کس از ظن خود مطالبی را بیان میکند و این ما را به جایی نمیرساند. به نظر میآید باید خود را با قرآن هماهنگ کنیم و از احادیث اهل بیت(ع) مدد بجوییم.
از یاد نبریم که خدا برای ایران برنامه دارد و وجود انقلاب اسلامی یک آیه الهی است. وقایعی چون ۲۲ بهمن و پیروزی انقلاب، آزادسازی خرمشهر، حادثه طبس، ۸ سال دفاع مقدس و… را خداوند مدیریت کرد. امام خمینی(ره) بارها دست خدا را در وقایع مختلف به ما نشان داد، که همگی نشان از برنامهای دارد که خداوند برای این سرزمین در نظر گرفته است. مردم ایران در این مسیر همراه هستند و دل به خداوند دادهاند. انشاالله.