گفتگوی جوان با عبدالحمید قدیریان نقاش و مجسمه ساز و مدیرهنری سینما:
هنر انقلاب به لحاظ اجتماعی دچار کم کاری است.
استاد قدیریان شما در حوزه های متنوعی از جمله طراحی صحنه، گریم، نقاشی، مجسمه سازی و حتی کاریکاتور فعالیت های زیادی داشته اید مایل هستید با کدام یک از این عرصه ها مخاطب ما را بشناسد؟
علاقه من به نقاشی زیاد است بخاطر اینکه نقاشی یک هنری است که قابلیت برای هنرمند ایجاد می کند تا سیر کند در فضاهایی که می خواهد آنها را درک و فهم کند یا همان فضاهای مفهومی. من خودم نقاشی را دوست دارم چون هر وقت نقاشی می کنم بدون اینکه به کسی وابسته باشم بروم و فضاهای مختلف تفکری را سیر کنم و از آنها بهره ببرم و تجربه شان کنم. در فضای سینما اولا یک کار جمعی است ثانیا اختیار به صورت صد در صدی دست خود فرد نیست اما در نقاشی اختیار دست نقاش و هنرمند است به همین علت خودم شخصا به صورت دلی هم نقاشی را بیشتر می پسندم و هم برایش احترام بیشتری قائلم. چون فکر می کنم که پایه های هنر تجسمی در همین نقاشی است. اگر می خواهیم سینما پیشرفت کیفی بکند باید در نقاشی قدرتمند بشویم تا بتوانیم تصاویر بدیعی ایجاد کنیم به همین علت من خودم نقاشی را دوست دارد.
اما واقعیت این است که فضای سینما برایم بیشتر یک فضایی است که می شود در آن حرف زد و یک فضای اجتماعی تری است و من یک مقداری هم بخاطر مباحث امرار معاش و کسب معیشت به سینما می پردازم. برای اینکه در نقاشی مجبور نشوم که کارهای سفارشی انجام بدهم که تقریبا تا امروز من سفارش کار به معنای اینکه کاری را بخاطر اجبار و برای امرار معاش باشد، نگرفته ام. در واقع برای اینکه مجبور به این کار نشوم برای برطرف کردن مشکلات مالی به سینما می پردازم.
زمان ورود شما به دانشکده هنرهای زیبا تقریبا یکسال قبل از پیروزی انقلاب اسلامی بوده و به همین علت هر دو فضای قبل و بعد از انقلاب در عرصه هنر را تجربه کرده اید تاثیر انقلاب اسلامی در حوزه تجسمی و نقاشی را چگونه ارزیابی می کنید؟
من با نگاه سیاسی صحبت نمی کنم بلکه از منظر فرهنگی و هنری می خواهم حرف بزنم. در انقلابها چون تغییر ساختار موجود رخ می دهد، یک پتانسیلی آزاد می شود که آن پتانسیل می تواند فرصتهایی را ایجاد کند. انقلاب ما هم همین گونه بود یعنی یکدفعه فضای فرهنگی که اسیر دست یک گروه خاص و به نوعی دست بهایی ها و حکومت وقت بود پتانسیل آزادسازی این فضا اتفاق افتاد و یک حمید قدیریانی که در محله نازی آباد و جزو خانواده های متوسط رو به پایین است فرصتی پیدا می کند که بیاید و کار کند، خب این یعنی یک فرصتی که انقلاب فراهم کرده بود. من در آن ایام هم دامپزشکی قبول شدم و هم نقاشی! تصمیم گرفتم بروم و نقاشی بخوانم، پدرم گفت نقاشی برای قشر ما نیست و حکومت نمی گذارد تو به صورت جدی وارد کار هنری بشوی! باید بدانی که غذای نقاشها نان و پنیر است! گفتم باشه من با این حال می روم نقاشی بخوانم. وقتی که رفتم دانشگاه انقلاب پیروز شد و فضای بسته قبلی هم شکسته شد. می خواهم بگویم قبل از انقلاب فضا در این زمینه ها و بحثها آنقدر محدود بود که کسی مثل پدر من که کارش فرهنگی نبود این مسئله را درک کرده و در قالب اخطار به من تذکر می داد. خب انقلاب باعث شد تا من و امثال من فرصت این را پیدا کنند که بیاییم و کار هنری انجام بدهیم و این فرصت خیلی خوبی بود.
به نظر شما هنر انقلاب اسلامی در فرم پیشرو بوده یا در حوزه محتوا؟
الان این چیزی که به عنوان هنر انقلاب اسلامی هست من خودم شخصا آن را نمی پسندم!
چرا اشکال کار را در چه چیزی می دانید؟
اشکالش این است که همیشه عقب است! هنرمند باید پیشرو باشد و بتواند آینده پژوهانه کار کند. هنرمند انقلاب یعنی هنرمندی که مدام در حال رصد کردن است و همواره زنده و آینده نگرانه کار می کند. ما نه تنها از حوادث عقب هستیم بلکه بسیار حضور کم رنگی نسبت به حجم اتفاقاتی که در جامعه خودمان و جامعه جهانی می افتند داریم و خیلی کم کاریم. ایران بایستی در بحث فرهنگی ام القرای کشورهای اسلامی و کشورهای محور مقاومت باشد.
علت این کم کاری به هنرمندان برمی گردد یا به حوزه مدیریتی و حاکمیتی؟
این مسئله نه ربطی به مدیریت دارد و نه چیزهای دیگر بلکه علت اصلی آن این است که باید در حوزه تفکر، تحول صورت بگیرد. من امسال این کلام حضرت آقا را مدام تکرار می کنم که ایشان فرمان جهاد تبیین دادند ما باید تبیین کنیم. ما فکر می کنیم که تبیین داریم! تبیینی که منطبق بر حقیقت این انقلاب است نداریم ما الان تبیین هایمان منطبق بر نظرات سیاسی، اجتماعی و … هستند. آن تبیینی که منطبق بر حقیقت است را باید به آن برسیم، تبیینی است که بر اساس آن تمدن نوین اسلامی شکل بگیرد و به آن سو برویم. تبیینی است منطبق بر آیات قرآن؛ که متاسفانه ما در این ۴۰ سال این کارهای را نکردیم. برای همین است که دور ریز و اتلاف انرژی زیاد داریم.
به قول خودتان که گفتید بعد از انقلاب حصرها و محدودیت های هنری زیادی شکسته شد و فضا برای کار کردن باز شد حالا علت این کاستی ها و رخوت متوجه هنرمندان است یا بحث دیگری مطرح است؟
اصلا به هنرمندان ربطی ندارد. مگر آن هنرمندان پیشکسوتی که اوایل انقلاب فعالیت می کردند آموزه های دینی و انقلابی داشتند، نداشتند! پس چه اتفاقی افتاد؟ فضای تفکری جامعه عوض شد آنها در آن فضای تفکری نفس کشیدند، چون کار بلد بودند، تولید اثر کردند. پس هنرمند اگر فضای تفکری و زیستی اش را سالم کنی تولید اثر خواهد داشت مخصوصا اینکه مفاهیم عظیم و الهی که در انقلاب ما وجود دارد. مشکل هنرمندان نیستند بلکه مشکل متفکرین هستند!
یعنی نظر شما این است که متفکرین به هنرمندان جهت می دهند؟
نه، مشکل این است که متفکرین جهت نمی دهند بلکه اساسا ارتباطی با هنرمندان ندارند و ما در حالت کلی مشکل تفکر داریم! تفکر که نباشد رویکرد و نگرشی هم وجود نخواهد داشت.
چند سالی است که برنامه ای تحت عنوان معرفی چهره سال هنر انقلاب اسلامی برپا می شود به نظر شما چنین اقداماتی در پیشرو بودن هنر انقلاب اسلامی تاثیری دارد؟
مناسبت ها همیشه چیز خوبی هستند ولی اینکه از این مناسبتها بهره ببریم یا نه مهم است، اگر این مناسبتها تبدیل به یک مراسم خاطره گویی بشود، می شود هفته مستقر شدن در گذشته، که اصلا خوب نیست. شما تصور کنید یک کوهنوردی که از راه های صعب العبور و سنگلاخ ها رد می شود و یک نقطه ای که محل اسکان استراحتش هست می ایستد و به اطرافش نگه می کند و مسیری را که امده و مسیری که باید برود را بررسی می کند آن نقطه ای که آن کوهنورد ایستاده باید نامش هفته هنر انقلاب باشد! یعنی هنر انقلاب باید در طول سال نفس زنان و با قدرت و سرعت حرکت و صعود کند و در هفته هنر انقلاب یک ضمن رفع خستگی، مسیری که امده و در پیش رو دارد را بررسی بکند؛ آن وقت است که هفته هنر انقلاب چیز معقولی است و گرنه می شود نوستالوژی! که یکی از مریضی های فرهنگی کشور ماست که اتفاقا دشمن بعد از انقلاب به دنبال قالب کردن آن به جامعه ماست تا جایی که از فیلم و سریال گرفته تا دیگر آثار هنری دیده می شود و ما مدام در گذشته هستیم و درباره آن حرف می زنیم؛ در حالی که هنر باید همه را دعوت به یک آینده روشن بکند.
۱۴۰۱۰۱۲۷