نوشتاری از مجله سوره در بهمن ۱۴۰۱
نگاهی به نقاشی «قابهای آسمانی» اثر عبدالحمید قدیریان
اینک آن نور
نویسنده: حامد میرزایی
واپسین موقف معراج حقیقت زهراست
سر توحید در آیینه غیرت زهراست
مصدر واجب و ممکن ز ازل تا به ابد
باده وحدت و خمخانه کثرت زهراست
منشأ بود و نبود، آینهپرداز وجود
وحدت غیب و شهودِ احدیت زهراست
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه
سرّ سرمستیِ هفتاد و دو ملت زهراست
یوسفعلی میرشکاک
عبدالحمید قدیریان جواهر است. او با قریب به چهار دهه حضور مستمر و بیوقفه در متن هنر انقلاب، از معدود هنرمندان اثرگذار حوزۀ تجسمی است که خود را بیتعارف و بیلکنت متعهد به آرمانهای دینی و مردمی انقلاب اسلامی میدانند. بهراستی – و با تصدیق فروتنانۀ رویشهای چشمگیر و خیرهکننده در تمام این سالها- چه سکوت غریبانهای همچنان در هنرهای تجسمی انقلاب فرمانفرمایی میکند. هنوز فراواناند آن هنرمندان ایرانی بیتعهد یا بهتر بگوییم: متعهد به غیر که به برکت سیاستگذاریهای مدیران جمهوری اسلامی و با تبعیت از قواعد تخظیناپذیر فرقهگرایانۀ مدرن و اخیراً پستمدرنشان و با رد کردن خرهاشان از روی پلهامان و متعاقباً خندیدن به ریش مستضعفان و پابرهنگان، ظاهراً با مردم متفکر و حزماندیش ایران همدلی میکنند و باطناً با خنجرهایی فروبرده در پشت مردمان خون آنان را در شیشه میکنند.
این قصۀ پر آب چشم، البته سر دراز دارد. آنجایی که -حدود سی سال پیش- سید مرتضی آوینی از روشنفکران و هنرمندان بریده از دغدغههای اساسی ملت -مانند استقلال و استکبارستیزی، آزادی و آزادگی، حکمرانی دین و مردم، ولایت و عدالت- گِلِگی و شکوه میکند و بیتفاوتیشان نسبت به آزمون بزرگ جنگ تحمیلی و دفاع مقدس را فریاد میزند: «روشنفکری و هنر به مفهوم امروزی آن، خارهایی است روییده در خارستان غرب. روشنفکران و هنرمندان، طوعاً یا کرهاً، از طریق روشنفکری و هنر، متعلق به تفکر و تاریخ غرب هستند، مگر آنکه این تجدید عهد را دریابند و توبه کنند و چه قلیلاند اهل حق و چه خوش صدق این سخن با جنگ آزموده شد.» اما چنانکه آن جنگ -به انحاء گوناگون- تا روزگار امروز ادامه یافته و دمادم بر ابعادش افزوده، آن روشنفکران و هنرمندان هم بر تلاش و توهمشان افزودهاند و دست در جیب منابع مادی و معنوی غرب هر بار راههای تازهای برای گرفتن راه نفس ملت میآموزند و به کار میبرند؛ همانطورکه نشانههای قطعیاش در جنگ بزرگ و ترکیبی ۱۴۰۱، هویدا بود.
اما باز به قول آوینی «از دوستان بگویم که از آغاز، مقصود ما هم آنها بودند و اگر به اغیار پرداختیم از آن بود تا معرفت ما نسبت به دوستان بیشتر شود»؛ چرا که به حکم صریح و قاطع همو «در جستوجوی هویت مستقل هنر انقلاب باید تنها به آثار هنرمندان مسلمان انقلابی رجوع کرد و لا غیر.» از این روست که قدیریان و همراهان و همدلان او برجسته میشوند و اهمیت مییابند. بهویژه این فضیلت بزرگ برای او محفوظ است که در طی این چهل سال، توانسته فرازونشیبهای تندوتیز این مسیر ناهموار را تاب بیاورد و بدون اعتنا به وساوس چپ و راست و شرق و غرب عالم، در راه راستِ از صفا لبریزش، قرص و محکم باقی بماند؛ راهی که هم معطوف به نظریه است و هم متمایل به آفرینش هنری. قدیریان چه در تولیدات فکری و چه در تولیدات آثار هنری، وجود پربرکتی دارد؛ تئوریا و پوئسیس همزمان، آن هم قربه الی الله و برای خدمت به خلق خدا. درست است که امروز جبهۀ حق -به برکت نظام اسلامی- تجهیزات و تشکیلات و عِدّه و عُدّۀ درتاریخبیمانندی یافته است -از جمله در هنرهای تجسمی-، اما ما همچنان نیاز داریم به کنشِ «سر دست گرفتن ذرهها» و تکثیر حس افتخار به آنها؛ ذرههایی که اینجا و آنجا -غالباً آتش به اختیار- شکل میگیرند و هر کدام از منظری، نسبتی حقیقی با انقلاب اسلامی و اسلام انقلابی برقرار میکنند. ذرهها و اتمهای غریب و مهجور هنر تجسمی انقلاب، گرچه رو به تزایدی شگفتانگیزند، اما تا رسیدن به آرایشی یکپارچه و سراسری دربرابر جبهۀ باطل، راه دور و دراز و ناهمواری در پیش دارند. علیایحال، این امیدواری همواره با ماست که «دلِ هر ذره را که بشکافی/ آفتابیش در میان بینی.»
نقاشی تازۀ عبدالحمید قدیریان قابهای آسمانی(۱۴۰۱) یک اثر کاملاً معاصر است؛ البته نه صرفاً به خاطر تاریخ آفرینشش. در این اثر زهرای مرضیه(س)، بانوی دیروز و امروز و فردای دو عالم، محور کار او قرار گرفته است. البته عنایت اهل بیت(ع) بیش از این، شامل حال نقاش شده و این اولین باری نیست که او به تصویرگری آل الله(ع) میپردازد. مرور نقاشیهای دیگر او با محوریت حضرت فاطمه(س)، برای فهم این اثر اخیر راهگشا خواهد بود. در یک کار درخشان، با عنوان «بهشت زهرا» (۱۳۶۱)، قدیریان راهی را بنیاد نهاده که دنبالههایش تا نقاشی مورد بحث این مقاله کشیده میشود. در آن کار قدیمیتر، سیده نساء العالمین، با نور پرفروغ و خیرهکنندهاش، بر مزار شهیدی حاضر میشود و گویی به زنان سوگوار (مادران و همسران شهدا) دلداری و تسلی میبخشد. حضور باعظمت او، گرچه ظاهراً برای سوگواران محسوس نیست، اما بشارت میدهد برگرفتن حجاب میان ظاهر و باطن را. معصوم در زندگی مسلمان شیعه، حضوری پررنگ و قطعی دارد و مقام دستنیافتنی او، باعث نمیشود مؤمن از ارتباط بیواسطه با او محروم بماند. اسلام ناب محمدی، میان دنیا و آخرت پل میزند و شهود را در کنار غیب قرار میدهد. هنرمند از طریق تصویرگری آن شخصیت والامقام در یک موقعیت مقدس اما بر زمین، تأثیر عالم معنا بر عالم ماده را برجسته مینماید و میان امر انقلابی و امر الهی ارتباط برقرار میکند. گویی میخواهد بگوید که زندگی روزمرۀ مادی اگر در مسیر انقلاب و رستاخیز الهی بیفتد، خود نیز تقدس مییابد و با عالم معنا متحد میشود. بدین ترتیب است که تصویر کردن حضرت زهرا(س) در یک موقعیت زمینی و امروزی، نه تنها از مقام و منزلت رفیع آن حضرت نمیکاهد، بلکه نشانگر امکان، قوه و ظرفیتی الهی است که در جان مؤمن -در همین عالم ماده- به ودیعه نهاده شده است.
بازگردیم به نقاشی تازهتر قدیریان. در این اثر، محوریت حضرت فاطمه زهرا(س)، پررنگتر میشود. اولاً پیکرۀ حضرت در مرکز قرار گرفته و ثانیاً حجم بیشتری از بوم نقاشی به بازنمایی ایشان اختصاص پیدا کرده است. از طرفی حضورشان در این موقعیت، کاملاً برای دیگران محسوس و هویداست. در اینجا هنرمند، تجربۀ پیشین خود را تکامل بخشیده و تأثیر معصوم در زندگی مؤمنان را با صراحت و جرأت بیشتری بیان میکند، اما قدیریان در مضمون انقلابی هم پیشروی میکند و ارتباط میان عالم معنا و انقلاب را استحکام بیشتری میبخشد. شخصیتهای فرعی تابلو، مادران شهدای مقاومت از کشورهای مختلفاند؛ از آسیا تا آفریقا، از عراق و افغانستان تا سوریه و لبنان. هنرمند، حوزۀ شمول انقلاب را به نحوی افزایش میدهد که تمام محور مقاومت را در برگیرد. اگر تا پیش از این، شاهد وحدت غیب و شهود بودیم، حالا علاوه بر آن شاهد وحدت تمام آزادگان جهانیم و سرّ این کثرت در وحدت و وحدت در کثرت، زهرای مرضیه(س) است؛ «سرّ سرمستیِ هفتاد و دو ملت زهراست.»
قدیریان، پیکر متعادل و مستحکمی از حضرت را تصویر میکند، به نحوی که همگان روی به سوی او دارند. همچنین رنگ روشن یکدست و خیرهکنندهای را برای تصویرگری ایشان به کار میگیرد و بدینوسیله تکثر رنگهای پرتعداد و متنوع اطراف ایشان را متعادل میکند و وحدت میبخشد. از طرف دیگر قامت ایشان را بلندتر از شخصیتهای فرعی تابلو میگیرد و همۀ آن دیگران را در یک ترکیببندی مستطیلی قرار میدهد. گویی با یک سلسله جبال پرشکوه و باعظمت مواجهیم که قلۀ آن، شخص معصوم است. نقاش از یک سو با چنین تمهیداتی بر محوریت و مقام حضرت زهرا(س) تأکید میکند و از سوی دیگر نوعی آمیختگی معنوی میان پیکرههای غیرمعصوم با حضرت ایشان برقرار مینماید. تمام پیکرهها تکیه به او دارند و از او نور میگیرند. هنرمند سعی کرده تنوع نقشآفرینان محور مقاومت را در اثر خود، از طریق نمایش رنگها، فیگورها، پوششها، سن و سال، نژاد و جنسیتهای مختلف بازنمایی کند. حسن دیگر کار او اینجاست که -اگرچه مردان شهیدی را در قابعکسها میبینیم و چند پسربچه هم در موقعیت حاضرند اما- با یک روایت و ساختار کاملاً زنانه مواجهیم. مخاطب اثر، شاهد نوعی عاملیت عظیم زنانه است که در بستری کاملاً اسلامی و الهی رخ مینمایاند.
در مجموع ما با اثری روبرو هستیم که گرچه از دل تاریخ برمیخیزد، اما به یک مقتضای معاصر پاسخ میدهد. گرچه مرتبط با عالم شهود است، دری به عالم غیب میگشاید. گرچه به تکثر ملتها اشاره دارد، همه را در یک امت واحد یکپارچه میسازد. راهی که قدیریان برگزیده، ممکن است لزوماً ریشه در سنتهای فرمی نقاشی و نگارگری ایرانی نداشته باشد، لیکن با پختگی و بلوغ تکنیکی، بیان نقاشانه را از آن خود میسازد و هویت هنر اسلامی، ایرانی و انقلابی را در حوزۀ مضمون و محتوا با قدرت پیگیری مینماید. هنر اسلامی-انقلابی میبایست در پی راههایی باشد که واقعیت کاذبِ روزمرۀ جهانیسازیشدۀ تکنولوژیک غربساخته را به نفع فراواقعیت حقیقی معطوف به عالم غیب، براندازی نماید. یک راه، استفاده از ویژگیهای فرمی و سنتی نقاشی ایران است تا به وسیلۀ آن دری به عالم مثال و خیال گشوده شود. راه دیگر، شناخت و پدیدارشناسی و زیست با رهیافتهای غیربومی به منظور ازآنخودسازی آنهاست، به نحوی که بتوانند با محتوا و معنا و کارکرد بومی ما یکپارچه و متحد شوند. ما در تابلوی اخیر قدیریان، با نمونۀ متکامل و استادانهای از راه دوم مواجهیم. آیا راههای دیگری هم هست؟
سوتیتر
نقاشی تازۀ عبدالحمید قدیریان قابهای آسمانی(۱۴۰۱) یک اثر کاملاً معاصر است؛ البته نه صرفاً به خاطر تاریخ آفرینشش. در این اثر زهرای مرضیه(س)، بانوی دیروز و امروز و فردای دو عالم، محور کار او قرار گرفته است.
قدیریان، پیکر متعادل و مستحکمی از حضرت را تصویر میکند، به نحوی که همگان روی به سوی او دارند. همچنین رنگ روشن یکدست و خیرهکنندهای را برای تصویرگری ایشان به کار میگیرد و بدینوسیله تکثر رنگهای پرتعداد و متنوع اطراف ایشان را متعادل میکند و وحدت میبخشد.