ماجرای شکل گیری نقاشان انقلاب
*عبدالحمید قدیریان، نقاش و از دوستان حبیب اهلل صادقی درباره ســابقه آشــناییاش با این هنرمند فقید میگوید:
عبدالحمید قدیریان درباره سابقه آشنایی اش با حبیب الله صادقی می گوید: من با ایشان قبل از انقلاب در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران آشنا شدم. به خاطر فعالیت های زیاد، ایشان را به عنوان دانشجویی پرکار می شناختند که شخصیتش برای من جلب توجه کرد. حبیب الله صادقی جزو بچه مسلمان های دانشگاه بود، به همین خاطر به سمتش گرایش پیدا کردم. سعی کردم که به او نزدیک شوم تا هم از او یاد بگیرم و هم با دوستی با او، شرایط دانشگاه را برایم قابل تحمل کنم. پیش از انقلاب، در نمایشگاه حسینیه ارشاد ایشان چندین اثر داشتن؛ من هم که سال اولی بودم در برپایی نمایشگاه کمک کردم. بعدها در حوزه هنری، توفیق همکار با ایشان را پیدا کردم و در کنار دیگر دوستان آثار زیادی درباره انقلاب و جنگ تولید کردیم.
او درباره شکل گیری گروه نقاشان انقلاب توضیح می دهد: در حوزه هنری تعدادی از جوانان هنرمند که دغدغه انقلاب داشتند گرد هم جمع شدند که بعدها گروهی موسوم به جریان نقاشان انقلاب نامیده شدند. تا آنجایی که به یاد دارم در ابتدا افرادی همچون حبیبالله صادقی، کاظم چلیپا، ناصر پلنگی، حسین خسروجردی و چندین نفر دیگر بودند که به مرور افراد به این جمع اضافه می شدند. شکل گیری مجموعه ای هنری برای پشتیبانی و تولید آثار هنری برای انقلاب، از عمده الزامات تشکیل مجموعه حوزه هنر و اندیشه اسلامی بود که بعدها به دلایلی اجباراً زیر مجموعه سازمان تبلیغات اسلامی شد که اکنون به نام حوزه هنری شناخته می شود. در آن دوران هر کسی بنا به ظرفیت و توانایی اش تلاش می کرد که نقش خودش را در روند استحکام نظام جمهوری اسلامی ایفا کند و همین امر باعث ایجاد وحدت و همگرایی بین مردم و دوستداران نظام انقلاب اسلامی می شد.
نقاشی هایی که به جبهه ها میرفت
*قدیریان درباره دستاوردهای جریان نقاشان انقلاب عنوان می کند:
زمانیکه جنگ تحمیلی شروع شد، گروه هنرمندان انقلاب به صورت ساختارمند در قالب حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، نهادسازی شد. در اوایل انقلاب هنرمندان حوزه هنری، درکنار مردم و حوادثی که هر روز رُخ می داد بودند و تلاش داشتند تا با تولید آثار، زخم های ایجاد شده در جامعه را التیام بخشند و مردم را برای همراهی با انقلاب تهییج کنند. آثاری که در کنار ایجاد هیجان، سعی در تبیین موقعیت داشت و تلاش داشت تا مفاهیم موجود در دفاع مقدس را در مسیر عاشورا و ارزشهای آن را تطبیق دهند. آثار تولید شده پس از انتشار بسیار مورد استقبال مردم قرار می گرفت. آثار بعد از خلق، بلافاصه چاپ می شد و به همه جا از جمله جبهه های جنگ تحمیلی می رفت و رزمنده ها با علاقه این تصاویر را در داخل سنگرها می چسباندند و از تماشای آن آثار الهام می گرفتند و به حسب آثار، آرمانها و مفاهیم دینی را مرور می کردند.
به گفته قدیریان، وقتی اثری دارای مفهوم و مضمون معنوی و فطری باشد، به مخاطب انرژی می دهد و آرمانهای دینی و ارزشهای الهی را برای او یادآور می شود. این طراح صحنه و کارگردان هنری اضافه می کند: در آن دوران نقاشان انقلاب بسیار تاثیرگذار بودند و هیچ سنگر رزمنده ای در جبهه نبود که از آثار این نقاشان خالی باشد حتی در سطح شهر، مساجد و بقالی ها هم آثارشان دیده می شد چرا که مردم با آن آثار ارتباط حسی برقرار می کردند. بعد از جنگ تحمیلی، حضور نقاشان انقلاب خیلی کمرنگ شد. از آنجایی که سیاستهای حاکم بر کشور که توسط مسئولان وقت اجرا می شد، باعث شد که مضامین ارزشی و انقلابی با لطایف الحیل کنار گذاشته شوند و به تبع آن آثار هنری مرتبط با ارزشهای انقلاب به حاشیه رفت. اما اخیرا حرکتهای خوبی انجام شده است که دلیل آن می تواند احساس نیاز و نزول فرهنگی بیش از حد جامعه باشد، که باعث شده اهل دغدغه در این وضعیت، احساس خطر کرده و وارد میدان شدند تا برای بیرون آوردن ارزشهای دینی و انقلابی از محاق فراموشی و انزوا، کاری کنند.
به جای اسلحه، قلم به دست گرفتند
* این هنرمند نقاش با اشاره به فعالیت کنونی گروهی از جوانان انقلابی برای طراحی پوستر و نقاشی هایی با مضامین معنوی و ارزشهای انقلابی معتقد است که، بازدهی فعالیت آنها نسبت به شرایبط محیطی و امکانات اوایل انقلاب در قواره نقاشان اول انقلاب نیست و با ابراز امیدواری از تاثیرگذاری فعالیت هایشان در آینده می گوید: انقلاب اسلامی ایران، به اراده الهی در یک فضای نورانی و روحانی شکل گرفت و مردم را به سمت نور فرا خواند. البته جوانان کنونی شاید نتوانید آن فضا را درک کنند ولی میتوان با بیان نمونه هایی از حضور نور در جامعه، تا حدی آن دوران را قابل درک نمود. مثلا زمانی که سردار سلیمانی شهید شد، حس عجیبی در سراسر کشور ایجاد گردید، حسی که همه مردم از عقاید مختلف را به خیابانها کشاند، گویی نوری جامعه را دربرگرفته بود و این نور، جامعه را به سمت رفتار مشابهی سوق می داد. مردم البته آنهایی که قلب خود را باز کرده بودند در زمان انقلاب و بویژه دفاع مقدس، غرق در این نور بودند به همین دلیل رفتارهایی باور نکردنی را از رزمندگان زمان جنگ می شنویم. رزمندگان، چون خودشان را در محضر اهل بیت (ع) حس می کردند، به درجاتی از آسمانی شدن رسیده بودند که در رفتارهایشان اثر گذاشته بود. نمونه دیگری که میتوان از حضور نور الهی در دنیا ذکر نمود، راهپیمایی اربعین است. همین نور الهی باعث شد که چند سال پیش و با وجود تحرکات وحشیانه داعش در عراق، مردم از سراسر جهان به راهیپمایی اربعین بروند و با وجود اینکه از سوی داعش، تهدید به مرگ شده بودند اما خودشان را به بزرگترین راهپیمایی جهان رساندند و وقتی با کسانی که تجربه حضور در راهیپمایی اربعین را دارند صحبت می کنید فقط از زیبایی این سفر می گویند.
او ادامه می دهد: با این مقدمه خواستم بگویم که نقاشان انقلاب هم در آن فضای نورانی قرار گرفته بودند و چون توانایی انجام کار هنری را داشتند از ظرفیت خودشان در مسیر همان نور بهره بردند، مثل بقیه مردمی که هر کسی متناسب با توانش از آن نور بهره برد. نقاشان انقلاب، بچه بسیجی هایی بودند که بجای اسلحه، قلم به دست گرفتند و خودشان را در آن نور رها کردند چون این نور به آنها فضای تفکری و معنوی می داد و این در حالیست که بعضی از مردم در برابر این نور مقاومت کردند و از فضای نورانی حاکم تاثیر نگرفتند. به همین دلیل وقتی به کارهای نقاشان انقلاب در سالهای اول انقلاب نگاه می کنید حس و حال خاصی را می بینید ولی در آثار بعدی آن نقاشان چنین حالی وجود ندارد چون درگیر فرم شدند و حال قدسی اوایل انقلاب در آثار بعدی شان کم شد.
دلداده عاشورا بود
*حبیب الله صادقی را می توان از نقاشان پرکار و دغدغه مند در حوزه عاشورا دانست. قدیریان با تایید این دغدغه مندی زنده یاد صادقی در به تصویر کشیدن واقعه کربلا در آثارش می گوید: هنرمندان انقلاب، تاثیر فرهنگ عاشورا را در برپایی نظام جمهوری اسلامی دیده بودند و در زمان جنگ هم تاثیرات پیام اباعبدالله را در حرارت بخشیدن به جبهه ها شاهد بودند به همین دلیل برایشان مسلم شده بود که اگر قرار است فرهنگ انقلاب اسلامی در جامعه نشر یابد باید متاثر از فرهنگ عاشورا باشد از اینرو همه هنرمندان انقلاب به این موضوع پرداختند البته هر کسی از دریچه نگاه و درک خودش.
قدیریان اضافه می کند: آقای صادقی از کسانی بود که علاوه بر فهم اهمیت فرهنگ عاشورا، از نظر حسی هم به این موضوع دل داده بود. او دل داده عاشورا بود و از نظر عاطفی با شهدای کربلا، ارتباط حسی شدیدی برقرار می کرد. هر وقت که حرفی از شهدای کربلا به میان می آمد، درباره آن صحبت می کرد و اشک می ریخت. وقتی آثار ایشان را می بینید یک جور شوریدگی در آن دیده می شود که البته هر چه از دوران دفاع مقدس فاصله گرفتیم، به نظر می آید که این شوریدگی او بیشتر شده است. آثار ایشان در دوران دفاع مقدس، نگاه استدلالی داشت مثل تابلوی هابیل و قابیل ولی هرچه از فضای جنگ عبور کردیم، ایشان بیشتر دلتنگ آن فضا و شور و حال آن دوره را داشت به طوریکه آثارش پر از رنگ و فرم های در هم تنیده شده بود، این ظواهر نشان از شوریدگی اش داشت. گاهی این شوریدگی چنان زیاد بود که حس می کردید اثر بدون ساختار است گویی فرم ها روی هم تلنبار شده است، علت اصلی اش جوشش درونی حس و حال هنرمند بود که به نقاش اجازه قرار گرفتن در ساختار و فرم را نمی داد.
دریافت قدیریان از آثار عاشورایی حبیب الله صادقی، حس شوریدگی است و توضیح می دهد: در این آثار هنرمند تلاش می کند حبی که به اهل بیت (ع) دارد را نشان دهد و به این حب و عشق افتخار می کند، در واقع تلاش می کند دیگران را با زیبایی همراهی و رفاقت با اهل بیت (ع) آشنا کند.
به باور وی، در آثار عاشورایی صادقی، امام حسین (ع) ویارانش در موضع قدرت بودند و فرا متنی که در این آثار می بینیم نشان از ابهت و قدرت شهدای کربلا دارد، او عنوان می کند: یکی از دلایل شوریدگی در آثار صادقی این است که توجه کمتری به آن اتفاق سیاسی و تاریخی داشت بلکه بیشتر به حال قدسی و نورانی واقعه عاشورا توجه می کرد به همین دلیل عاشوراییان از نگاه او در موضع قدرت و پیروزی هستند. وقتی به شخصیت های تابلوهای عاشورایی این نقاش نگاه می کنید آنها را سرشار از نور و رنگ می بینید. بچه های انقلاب فرهنگ عاشورا را به معنای فرهنگ اتصالی به منجی می دانند و از این منظر پیروزی نهایی را ازآن جبهه حق می دانند. آثار حبیب الله صادقی، سمبلیک بود، او از نمادها استفاده می کرد تا شخصیت های عاشورایی را از عالم ماده و دنیا جدا کند که این مهم در رنگ و فرم آثارش نمود دارد.
ایستاده پای غیرت دینی و انقالبی
* از چه زمانی عاشورا به وجه غالب آثار حبیب الله صادقی بدل شد؟ قدیریان پاسخ می دهد: اصلا هنرمند مسلمان شیعه با عاشورا شروع می کند، رشد میکند و به انتها میرسد. ممکن است در اوایل کار، نگاه هنرمند سطحی باشد ولی با عاشورا شروع می کند و مهمترین فضایی که می تواند با آن ارتباط برقرار کند، عاشورا است. بسیاری از ما خاطرات زیادی از مراسم های عزارداری اباعبدالله در کودکی مان داریم. کم کم که بزرگ می شویم لایه های دیگری از این واقعه را فهم می کنیم و با عاشورا بزرگ میشویم. هنرمند مسلمان در همه ادوار هنری اش دوست دارد تا عاشورا را تصویر کند و حتما حبیب الله صادقی هم همین حس را داشته و حتماً قبل از انقلاب و در آغاز شروع کارش، اثری در این باره باید کشیده باشد اما بر هنرمند هرچه زمان میگذرد رشد کرده و لایه های فهمی او تغییر می کند. همه هنرمندان مسلمان چنین آرزویی دارند که درباره عاشورا، اثری خاص و ماندگار خلق کنند چون باور داردند که توشه ای برای آخرتشان است. ضمن اینکه عاشورا چنان ابعاد وسیعی دارد که هرچه برایش کار شود، کم است.
طراح صحنه فیلم هایی همچون «ملک سلیمان نبی» و «مریم مقدس» درباره ویژگی های شخصیتی و حرفه ای صادقی می گوید: مهمترین چیزی که برای من در آقای صادقی جلب توجه می کرد، شور و حرارت درونی شان بود چه زمانیکه درباره هنر و تابلوهایش حرف می زد و چه زمانیکه درباره مسایل مذهبی سخن می گفت، بسیار با شور و حرارت درونی حرف می زد که همین ویژگی باعث شده بود ارتباط دیگران با او آسان شود، این ویژگی ارتباطی او باعث می شد تا میان اطرافیانش همگرایی ایجاد کند. از نظر آموزشی هم بسیار معلم خوب و توانمندی بود، من خیلی چیزها از او یاد گرفتم چون به انتقال تجربه اهمیت می داد.
علاوه بر فهم اهمیت فرهنگ عاشورا، از نظر حسی هم به این موضوع دل داده بود.